محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات مامانی

سوغاتی خاله الی

سلام عزیزم خوبی گلم ؟ چه خبر ؟ تو دل مامانی خوش می گذره شیطون بلا  بابایی امروز به علت سرمای هوا با رفتنم به سر کار مخالفت کرد واضح تر اینکه  بابایی این روزا مخالف کار کردن مامانی هست و به هر بهونه ای مانع رفتن به سر کار می شه  خیلی روزها هم صبح زود بدون اینکه بابایی بفهمه می رم سر کار ببین ما رو به چه روزی انداختی گلم کار کردن یواشکی آخه با مرخصی های مامانی موافقت نشده و مامانی هم مجبوره این روزهای آخر بره سر کار البته دیگه مرتب نمی رم چند روز استراحت باز چند روز کار تنها حسنی که داره همینه که مثل قبل هر روز نمی رم بازم خدارو شکر که با این موافق هستند نانازم دیشب رفتیم خونه مامان جونی وبابا جونی خاله الی هم ...
5 آذر 1390

سونوگرافی های نانازم

سلام عزیزم این اولین سونوگرافی هست که مامانی در تاریخ 16/4/90 رفته  و برای اولین بار هست  که دیدمت پسل گلم مامانی خیلی وقته می خواست این سونوگرافی ها رو بزاره تو وبلاگت  اما فرصت اسکن کردن نشده بود امروز هم بابایی زحمتش رو کشید مشغله فکری و کاری  مامانی  زیاد بوده  اما قول میدم وقتی اومدی برای گل پسل وقت بیشتری بزارم   دوستت داریم عزیزم     بقیه سونوگرافی ها در ادامه مطلب هست   سونوگرافی دوم در تاریخ 20/5/90     سونوگرافی سوم در تاریخ 28/7/90   ...
5 آذر 1390

اولین برف پاییزی

سلام نانازم امروز اولین برف پاییزی شهرمون رو سفید پوش کرد از آخرین برف یک سالی می گذره البته پارسال اولین برف رو تو زمستون داشتیم امسال هم ارتفاعات منطقه اوایل آبان سفیدپوش شد که روزهای تعطیل همه برای برف بازی می رفتند . این از درس برف شناسی  منطقه شمال بقیه درس جغرافیا رو بابایی وقتی دنیا اومدی بهت آموزش میده آخه باید شما رو ببره جنوب و منطقه خودش رو نشونت بده تا از نزدیک همه چیز رو لمس کنی عزیزم  . نازی این دو روز که خونه بودم بیشتر استراحت کردم اما شب ها شما از خجالت من در اومدید و تا تونستی شیطونی کردی مخصوصا که خودتو گوشه دلم جمع می کردی و انگار  یکی می خواست نفسم رو بگیره فقط یه شب رو پسل خوبی بودی و...
4 آذر 1390

36 هفتگی نی نی

سلام عزیزم خوبی شیطون بلا این روزا حسابی شیطونی می کنی وای وای پسل بلا می دونم جات تنگ شده و نمی تونی درست و حسابی شیطونی کنی اونقدر ورجه وورجه می  کنی که وقتی دیروز 2 ساعتی هیچ حرکتی  نکردی خیلی ناراحت و نگران شدم بابایی رو هم همیشه با نگرانی هام ناراحت می کنم بابایی کلی دلداریم داد و با پسلش هم کلی صحبت کرد ای شیطون بلا مثل  اینکه لالا بودی و بیدار شدی و با چند حرکت آکروباتیک بهمون نشون دادی حالت خوبه   مامانی امروز و  فردا رو مرخصی گرفته تا استراحت کنه و به نانازش برسه خب نانازی از امروز شما وارد هفته 37 شدی و تا لحظه دیدار چیزی نمونده گلم دوستت داریم     ...
2 آذر 1390

سالروز عقد بابایی و مامانی

سلام عزیزم امسال سومین سالی هست که در چنین روزی بابایی و مامانی  پیوند عشق و دوستی بستند و با هم عهد کردند که در کنار هم باشند و تو بهترین هدیه ای هستی که خدا امسال بهمون داده خدایا شکرت خوشحالیم تو رو داریم عزیزم   ...
30 آبان 1390